بسْم الله الرحْمن الرحیم بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏


الر کتاب این حروف نامه‏ایست أحْکمتْ آیاته درست و راست و بى‏غلط گفته و فرستاده سخنهاى او و معنیها درو.


ثم فصلتْ پس آن گه گشاده و روشن و پیدا باز نموده منْ لدنْ حکیم خبیر (۱) از نزدیک داناى راست‏دان آگاهى نهان‏دان.


ألا تعْبدوا إلا الله آن را که نپرستید مگر الله إننی لکمْ منْه نذیر و بشیر (۲) که من رساننده‏ام شما را ازو آگاهى دهنده و بیم نمایم شاد کننده و رامش رسانم.


و أن اسْتغْفروا ربکمْ و آن را که آمرزش خواهید از خداوند خویش ثم توبوا إلیْه و باز گردید باو یمتعْکمْ متاعا حسنا تا شما را برخوردارى دهد بر خوردارى نیکو إلى‏ أجل مسمى تا آن هنگام که نام زد کرده در رسد و یوْت کل ذی فضْل فضْله و هر خداوند فضل را و افزونى را در کردار و خدمت فضل او و ثواب آن افزونى او باو دهد.


و إنْ تولوْا و اگر برگردید فإنی أخاف علیْکمْ من مى‏ترسم بر شما عذاب یوْم کبیر (۳) از عذاب بزرگ در روزى بزرگ.


إلى الله مرْجعکمْ با خداى است بازگشت شما و هو على‏ کل شیْ‏ء قدیر (۴) و او بر همه چیز تواناست.


ألا آگاه باشید و إنهمْ یثْنون صدورهمْ فراهم میگیرند نهانى خویش بر نهانهایى لیسْتخْفوا منْه تا آن را پنهان دارند از الله ألا آگاه باشید حین یسْتغْشون ثیابهمْ آن گه که جامها در سر میکشند یعْلم ما یسرون و ما یعْلنون میداند الله هر چه نهان میدارند و آشکارا مى‏نمایند إنه علیم بذات الصدور (۵) که الله داناست بهرچه در دلها است.


و ما منْ دابة فی الْأرْض و نیست هیچ جمنده‏اى در زمین إلا على الله رزْقها مگر بر خدا است روزى آن و یعْلم مسْتقرها و مسْتوْدعها و میداند جاى آرام آن و جاى سپنجگانى آن. کل فی کتاب مبین (۶) همه در لوح است در نسختى پیدا روشن.


و هو الذی خلق السماوات و الْأرْض او آنست که بیافرید هفت آسمان و هفت زمین فی ستة أیام در شش روز و کان عرْشه على الْماء و عرش او بر آب بود لیبْلوکمْ تا بیازماید شما را أیکمْ أحْسن عملا که کیست از شما نیکو کارتر و لئنْ قلْت و اگر گویى إنکمْ مبْعوثون منْ بعْد الْموْت که شما انگیختنى‏اید از خاک از پس مرگ لیقولن الذین کفروا خواهند گفت کافران إنْ هذا إلا سحْر مبین (۷) که نیست این سخن مگر جادویى آشکار


و لئنْ أخرْنا عنْهم الْعذاب و اگر واپس داریم از ایشان عذاب إلى‏ أمة معْدودة تا هنگامى شمرده لیقولن خواهند گفت ما یحْبسه چه چیز آن عذاب را باز مى‏برد ألا یوْم یأْتیهمْ آگاه باشد آن روز که بایشان آید لیْس مصْروفا عنْهمْ از ایشان بازداشتنى نیست و حاق بهمْ و فرا سرایشان نشیند ما کانوا به یسْتهْزون (۸) آنچه بر آن مى‏خندیدند و افسوس میکردند بر آن.


و لئنْ أذقْنا الْإنْسان و اگر مردم را بچشانیم منا رحْمة از خود مهربانى ثم نزعْناها منْه آن گه بازستانیم ازو إنه لیوس کفور (۹) مردم براستى نومید است ناسپاس.


و لئنْ أذقْناه نعْماء و اگر چشانیم او را نیک روزى و تن آسانى بعْد ضراء مستْه پس گزند و بد روزگارى که رسیده بود باو لیقولن براستى که او گوید ذهب السیئات عنی آن بد روزى و بد حالى و آن بیمارى و درویشى همه رفت از من إنه لفرح فخور (۱۰) براستى که او شاد است خویشتن دوست لاف زن نازنده.


إلا الذین صبروا مگر ایشان که شکیبااند و عملوا الصالحات و در تنگ روز نیکوکار أولئک لهمْ مغْفرة و أجْر کبیر (۱۱) ایشانند که ایشان را است آمرزش و مزد بزرگوار.